ترم دوم
  • ترم دوم

    نوشته شده توسط پسر فانتزی | چهار شنبه 25 مرداد 1391 ساعت 16:23

                                  

                      ترم بعد هم داره از راه میرسه

                      کم کم

                      و

                      ارووم ارووم

                      روزها به سختی میگذره  نمی دونم میای یا نه

                       ....................

              

    یادت می کنم

    نوشته شده توسط پسر فانتزی | جمعه 19 مرداد 1391 ساعت 4:22

    دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم

    در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم . . .

     

                           


    تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟

    ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

    آن باد که آغشته به بوی نفس توست

    از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

    پایان زندگی end the live

    نوشته شده توسط پسر فانتزی | سه شنبه 17 مرداد 1391 ساعت 1:35

                      بــه جون دوتامــون ازت دلخورم ، ميــدونه خدامــون ازت دلــخورم

     

                         

     

             دارم میمیرم

                        بدادم رس

     

     

             حالا ميگي ازت ديگه خسته شدم ، كم ميارمــ دردمو باكي بگم؟!

             اگه دلخورم از تــو ميخوام بدوني عمر مني ، عشقـــ مني

            مي ميرم حالا كه داري ميري كه من تنهــا بشم ، دردمو باكـــي بگم؟

            بــه جون دوتامــون ازت درلخورم ، ميــدونه خدامــون ازت دلــخورم

           با چشمام ميگفتم نبايد بري ، واســه گريه هامون ازت دلخورم

         خيال كردي آسونــه تنهــا شدن ، ببين التماس ُ تــو چشمــاي من

          خيــال كردي من دل ازت مبيرم ، واسه اينه ميگم ازت دلخورم

          ميخوام از ته دل ديــگه گريه كنم داد بزنم ، آخه عاشقتم

         ميخوام هرجوريه ببينم تورو باز زل بزنم توي چشم تو يه كم

         دستتو بگيرم كه يادت بيارم قولمونو ، حرفامونــو

        بمونيم پيش هم آخه خسته شدم باز دوباره دلخورم از تو يه كم

     

    دل نوشته

    نوشته شده توسط پسر فانتزی | دو شنبه 16 مرداد 1391 ساعت 2:39

    دلم گرفته ..............

    خسته ام, خسته ای, خسته

    روز ها ,بی نور و شب هام بی ستاره

    خانه در سکوت و زندگی, نا امید

    تنها یک دل شکسته

    با دست های سرد بی کس,

    انتظار  بی حد و بی دلیل

    گل, پر پر شدهی دست من

    عشق که شد نفرت و اه ودرد

    اری غریبم, حتی در این شهر

    باز جملات نا مفهوم و بی قرار

    از قلب پر تپش نگران

    عاشقانه های غمگین

    چشم های پر اشک وگریان

    با دل نوشته های بی سر وته

    باز , سردر گم زندگی

    باید رفت  , یا ماند

    راه بی نشان و بی پایان

    مرگ , اری تنها راه نجات

    پس  بیشتر از این منتظرم نذار (خداااااااااااااا)

                     

    خاطرات

    نوشته شده توسط پسر فانتزی | شنبه 16 مرداد 1391 ساعت 2:42

    یادت اولین روزی که دیدمت ,بزار از اول خودم بگم

    اوایل اسفند یعنی اولین سه شنبه اسفند نود,دومین روز نحس زندگیم

    شروعی برای دنیای غمگین

    هوا صاف صاف .

    مثل بعضی اوقات دیر وارد کلاس شدم ساعت 8:10

    شوک عجیبی خوردم

    دختر

    اونم توی کلاس برق!!!!!!!!!

    وای.............!  باز بوی دردسر

    بر خلاف میل باطنی در اولین ردیف های کلاس نشستم کلاس ریاضی

    بدترین درسی که میشناسم البته تا دوم دبیرستان بهترین درسم حتی تو المپیادم بودم

    ولی روزگار وفایی نداشت مشکلات مالی ومعنویی از هر طرف که فکر می کردی سراغمون اومد

    المپیاد وللش از اون بدتر افتادم توکلاس معلمی که اصلا اصلا از درس دادنش راضی نبودم اونم 2 سال پشت سر هم افت کردم در حد لالیگا

    راستش روز اول کلاس وقتی درس میداد حواسم به یه جایی دیگه ای بود

    صدام کرد گفت این چجوری حل میشه؟

    چون آدم رکیم گفتم گوش نمیدادم

    یقه پیراهنم درست کرد ویه دونه مشتی خوابوند زیر گوشم

    خدا حلالش نکنه از اون روز ریاضی ول کردم

    بگذریم حس عجیبی داشتم انگار میشناختمش یا........

    بعد از کلاس بخاطر این که از دخترا خاطره خوبی ندارم زدم بیرون 

    تااین که اون اومد بیرون ومن رفتم سر کلاس نمی دونم هرکی که به ما میرسه چرا زود پسر خاله میشه

    نمی دونم از بین اون همه کس چرا سراغ من اومد گفت کارگاه اینجا کجاست یه حس عجیبی بهم دس داد وقتی صاف توی چشام نگاه می کرد دنیا رو سرم ریخت منم راستش خودمم تازه وارد بودم ولی می دونستم که کارگاه دور وبرای نیروگاه گفتم تو نیروگاه بعد رفت به خونشون منم که رفتم به خونمون البته در راه دیدم همسفریم از سر کنجکاوی در بین راه با اون پیاده شدم فکر کردم داره به چپ میره منم چپ رفتم اون راست .

     بعد فهمیدم وبر گشتم تا دانشگاه پیاده اینم بگم من عاشق پیاده روییم اگه یک روز حداقل نیم ساعت پیاده روی نکنم مریض میشم تموم عضلاتم از هم می پاشه (فکرشو بکن از  کجا تا کجا پیدا رفتم) ساعت حدودا 2 بود که فهمیدم کلاس کارگاه رو باید بریم کلاس 120 خودمون

    من ساده با دو تا از دانشجو ها افتادم دنبالش بعد یه ربع الافی اومدیم سرکلاس دیدیم نشسته سر کلاس یه لبخندی زدم (که بدتر از گریه بود)کلاس کارگاهم که تشکیل نشد و فلنگو بستیم ...............

    تا اینجا عاشقانه ای در کار نبود

    تا چهارشنبه اسمتم نفهمیدم ولی چهارشنبه برای اولین بار استاد گفت خانوم..... ش.ه .......بعد هم فهمیدم اهل این شهر نیستی نمیدونم چرا با یه حس کنجکاوی به تو نزدیک میشدم  حتی فهمیدن اسمتم برام جالب بوددرست یادم نمیاد چی شد که بهت علاقه پیدا کردم بر خلاف این که از دخترا بدم می اومد پنجشنبه وجمعه که دانشگاه تعطیل بود یهو دلم گرفت  فقط م خواستم باهات حرف بزنم شنبه که شد سراسیمه به دانشگاه اومد ولی باز زودتر از من اونجا بودی با سلام رفتم بایه ردیف فاصله نشستم تو  تو اخرین ردیف کلاس می نشستی  استاد اومد ساعت20 :2 بود هوا داغ داغ استاد دیر رسید ولی با یهحرف منو خوشحال کرد میدونی چی بود اینکه تو کلاس باید شعر می خوندیم خودمو اماده کردم واسه شعر خوندن تا هفته بعد تموم شعرایرو که میخوندم از حفظ بودم ولی همیشه به 5800 که گوشی مورد علاقه ام خیره میشدم تا اعتماد به نفسم واز دس ندم شعر های عاشقانه عاشقانه با سرتاسر وجودم واز ته دل  ولی نفهمیدم میفهمیدی با توم یا نه بعد از تموم شدن هر کلاس موزیک پخش می کردم ولی متفاوت تر از اون چیزی که فکر بکنی احساساتم در تمام موزیک های پخش شده بودروزا ها می گذشت بدون اینکه به فکر درس و زندگی باشم روزا هارو با تو توکلاس شب ها هم که بایاد تو همه وجودم شده بود تو  و زندگیم در تو خلاصه میشد الان میدونی ساعت چنده 4:45 هنوز نخوابیدم میبینی این حال خرابو تو واسم درس کردی

    یادت روزای شنبه از 4 تا 6 و  سه شنبه وچهارشنبه از 12 تا 2 همش با هم بودیم من وتو ,مزاحمی هم در کار نبود فقط بعضی اوقات حتی اون موقع هم به خودم جسارت  حرف زدن با تو رو پیدا نمی کردم من ,من که هیچکسی جلودارم نبود جلوی تو کم آوردم

    آره من عشق موزیک بودم توکوچه وخیابونا با هندزفر و تو کلاس باصدای بلند گوش ودر تنهایی با گیتارم  نمی دونم عاشق شده بودم یا یه حس پوچ 

    تا اینکه یه روز  تو کلاس زبان شنبه  که همیشه بلوتوث گوشیم روشنه  پیامی اومد با یس یا نو , یس رو زدم ولی هیچی.

    سه بار تکرار شد ولی بازم هیچ  خواستم چیزی بفرستم ولی نتونستم قبل اون روز گوشی رو کلا فرمت کرده بودم هیچی توش نداش جز برنامه منم که چندتا از برنامه هارو که نصب کرده بودم یکیش پنهان کردن اس ام اس ها بود نگو که بلوتوث ها مخفی شده بودن تو خونه وقتی باز کردم دیدم اهنگ خودت که میدونی کدوم اهنگ همون عشق اولی تا دوشنبه که کلاس داشتم فقط اون و گوش میدادم حتی تو کلاس میدونم از اون روز بود که ازم دلسرد شدی فکر کردی که من بهت حسی ندارم ولی اشتباه میکردی شایدم من اشتباه می کنم  ولی چند روز بعد وقتی فردی به نام ر.ج اهنگی رو پخش کرد گفت تو واسش فرستادی قلبم گرفت تو تا امروز که اینو می خونی نمی دونستی که قلبم ضعیفه  بدون اینکه کسی بفهمه زدم از کلاس بیرون ولی حالم خیلی خراب بود هوا سرد تر از همیشه  نتونستم دووم بیارم برگشتم کلاس از درد قلبم می خواستم دنیا رو بهم بریزم   تا به ایستگاه اتوبوس که خودتم دیدی از سردی هوا تنم میلرزید وقلبم بهم فشار می آورد تا به خونه رسیدم وقتی از قلبم حرف می زنم همه فکر می کنن یه درد سادس همه دارن حتی خانوادمم اهمیتی نمیدن ده یازده سال میشه که اینجوریم از پنجم ابتدایی.

    بدون اینکه از کلاس کسی بفهمه من سردرگم. باز خیانت  نمی تونستم تحمل کنم  سرشار از بغض وگریه دلگیر از تموم دنیا خودت پا پیش گذاشتی البته این ماجرای آخری که نوشتم خودت می دونی در اولای قصهامون جاشه ولی توی این سطر نوشتم

    بعد از چند وقت پسر خاله ام اومد تو دانشگاه گفته هاش با دروغ همراه شد ولی هیچی نگفتم البته نمیدونم چرا منم ادامشو رفتم  اون گفت میشه روت حساب باز کرد ولی باز گفت انگاری با اون پسره ر .ج خیلی می خندین یه ماجرایی هستش من از ر .ج  خیلی خوشم میاد و اصلانم ازش کینه ای به دل نداشتم وندارم وتنها تو بودی که ......

    خلاصه یه روز که حالم خوش بود خواهر زادت آوردی

    می شناختمش اما هرچی فکر کردم یادم نیومد فکر کنم  اونم منو شناخت ولی نمیدونم بهت گفت یا نه شایدم یه اشتباه کردم

    وقتی خواس بره متوجه یه چیزی شدم دم ورودی  ر . ج  رو دید البته هر دو شوکه شدن هم خواهر زادت وهم ر.ج با لبخند از کنار هم رد شدید از اول تا اخرای ماجرا رو خوندم  بعد از چند روز که با هم حرف می زدید اگه یادت باشه منم تو کلاس بودم وتابه امروزم میگم این صحنه سازی توبود که بگی نسبتی جز دختر خاله تو با اونا نیس  منم دیگه نفرت وکم کم از تو دلم پاکش کردم دوباره بهت نزدیک شدم

    البته نزدیکتر از قبل طوری که تموم کلاس فهمیدن اما تو باز نفهمدی یا خودت و زدی به اون راه هر روز دلم دیونه تر 

    بعدش تو کلاس یه جور که من بفهمم گفتی میری یه هفته نیستی با ناراحتی اومدم بیرون  از اون روز شروع کردم به نقاشی کشیدن نقاشیمم که بد نیس

    تا یه هفته بعد با یادت باز شروع کردم ور رفتن

    شنبه بود داشتم به کلاس می اومدم  ح . پ بهم گفت خوب با هم می گردید  گفتم مردیکه هم سن وسال بابامه خجالتم نمی کشه ( با اون سیگارش ) با سلام از کنارمون رد شدی ضربه شدیدی خوردم گفت پس اگه با هم نمی گردید چرا با هم میاید دانشگاه (بانیشخند) سردر گم رفتم کلاس باورم نمیشد باز تنها شدیم با سکوت از بغلم رد شدی معلوم بود می خوای حرفی بزنی یه دفعه یاد گلی افتادم که گذاشته بودم کنار صندلیت  رفتم وبرداشتم خشک خشک شده بود  برگشتی گفتی این یه هفته چه جوری گذشت یهو درجا میخ شدم  ( فک کردم داری میگی این یه هفته رو بدون من چه جوری گذروندی سرم دود کشید )که گفتی اقای ص (که هیچوقت اسم کوچیکمم نگفتی البته اکثر بچه هارو با اسم کوچیک صدا می زدی)استادا تا کجارو درس دادن میشه جزوتونو بدی یهو اومدم از فک بیرون و رفتم سر جزوء و بهت دادم خطم باز خراب خراب  چون وقتی می خوام سریع بنویسم اینطوری از آب در می یاد و البته خطم خرابه باز کردی ونوشتی در اخرای دفترم یه گل رز خشکیده بود که هنوزم لای همون دفتره می خواستم بهت بدم ولی نشد رو دیدی با دوشعر عاشقانه از شهریار

    تو اخرین شعری هم که توکلاس خوندم غوغایی به پا کردم که استاد هفته بعد که بازتو نبودی  گفت اهل کجایی گفتم ............ گفت دیگه شعر بسه سه هفته بعد رو شعر نخوندیم به لطف من که واسه تو شعر خوندم که استاد متوجه شد!!!!!!!!!! ولی تو انگار باز تو خواب زمستونی بودی

    روزی که گوشیت افتاد تو آب بیشتر ازخودتت من ناراحت شدم

    روزی که توی کافی نت گفتی 18 شدی از تو بیشتر خوشحالتر شدم با اینکه بعد از تو فهمیدم خودم 4.5 شدم تو ریاضی ولی باز خوشحال خوشحال بودم فردا به  ج . ت گفتم که تو 18 شدی همون (حیدر آباد ) تو شاکی اومدی گفتی که چرا به اون گفتم  من نمی دونستم انقد ناراحت میشی اگه ناراحت میشدی چرا به من گفتی ها ها (گریه) گفتی تو دانشگاه  واسه تجربی کنکور ندادی  ولی اینو به هیچکس نگفتم  پس منتظرتم بیا

    می بینی من وتو از ت.ز  تا خ.ی با هم اشنا شدیم وچه جوری از هم فاصله گرفتیم

    توی این شش ماه اتفاقات زیادی افتاد  که هر چه بنویسم باز کمه 

    و اصلی ترینشونو هنوز ننوشتم

     الان دیگه صبح ساعت 6 خوابم نمیبره

    امروز با همون پسر خالم رفته بودم دانشگاه تک تک خاطراتت یادم اومدالبته که هر روز بیادتم

      

     

    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 9
    بازدید دیروز : 0
    بازدید هفته : 28
    بازدید ماه : 323
    بازدید کل : 120700
    تعداد مطالب : 146
    تعداد نظرات : 19
    تعداد آنلاین : 1

    دریافت کد قلب دنبال موس

  • غریبه عاشق دانشجوی عاشق دلباخته دیوانه سلام امید وارم از این وبلاگ غریبه که عاشق شده خوشتون اومده باشه و بتونه رضایت شما رو جلب کنه این وبلاگ ومی نویسم شاید اونی که منتظرشم بیاد وبخونه شایدم وقتم تلف می کنم به هر حال از ورود شما متشکرم
  • 13tir71.lxb.ir

    قالب بلاگفا

NEGASH.ir